به گزارش پایگاه خبری راه وطن به نقل از ایرنا پیرغلامان در هیاهوی هیاتهای امروزی که گاه در پیچ و تاب نورپردازیهای مدرن گم میشوند، همچون حافظانی استوار از اصالت عزاداری محرم محافظت میکنند، آنها نه با حرف که با کولهباری از تجربه، سنتهای راستین سوگ سرور و سالار حسینی را زنده نگه داشتهاند.
پیرغلامان حافظان ترتیب قدیم منبرها هستند؛ کسانی که نوحههای مهجور مانده در لابلای اوراق قدیمی را از بَر میخوانند و این ابیات نه در حافظه که در روحشان حک شده است.
پیرغلامان نگهبانان آداب هیاتداری هستند، از نحوه بستن عَلم گرفته تا شیوه صحیح سینهزنی و همواره به جوانترها یادآوری میکنند که عزاداری با دستگاه و بلندگو نیست، با سوز دل است و جوانانی که هر روز بهتر از دیروز به هیاتهای مذهبی جذب میشوند را راهنمایی و ارشاد پدرانه میکنند.
این مردان سپیدموی، کتابهای زنده تاریخ عزاداری هستند، هرچند قامتشان خمیده شود، اما عشقشان به اباعبدالله(ع) استوارتر از همیشه است و محرم بدون آنان، گرچه پررونق، اما بیریشه خواهد بود، پیرغلامان چونان چراغ راهی برای نسل دیروز، امروز و فردا هستند و باید بیشتر از گذشته تکریمشان کرد.
پیرغلامان هیاتهای عزاداری اگرچه قامتشان خمیده، اما روحی استوار دارند و چهرههایی که هر خط آن حکایت روزهای دور است، روزهایی که سینهزنی و نوحهخوانی را نه از روی کتاب بلکه از جان و دل یاد گرفتند، دستهای پینهبستهشان عَلم حسین(ع) را میفشرند، گویی این عَلَم تنها یک تکه چوب و پارچه نیست، بلکه پرچم وفاداری به آقایشان اباعبدالله الحسین(ع) است، عمامههای سفید و شالهای سیاهشان را باوقار میبندند، گویی هر حرکتشان آیینی است که سالهاست تکرار میکنند، بیحرف، بیادعا، اما پر از معنویت.
اشکهایی که سالها از عشق برای سرور و سالار شهیدان میریزند، سرمشقی برای جوانان امروز است، در پای عَلَم و هیات، همچون سربازانی وفادار میایستند و به هیاتهای عزاداری ارزش و اعتبار میدهند، پیرغلامان گنجینههای زنده هیاتها هستند، از گذشته تا به امروز شب عاشورا وقتی هیات به آخرین منزل میرسد، پیرغلامان در صف اول میایستند و زمزمه میکنند: «حسین جان، ما هنوز غلامت هستیم» و اینگونه سالهاست که محرم برایشان فقط یک ماه نیست، یک زندگی است؛ زندگی در مسیر عشق و عزاداری”.
«جواد آذرم» سرهنگ بازنشسته است که بیش از ۶ دهه در هیات فاطمیه ملایر مشغول خادمی است و امروز نیز همچنان پا در رکاب این هیات خوشنام، غلامی امام حسین(ع) میکند، او که تاکنون ۷۶ بهار از خدا عمر گرفته است، گفت: از کودکی و زمانی که هفت سال سن داشتم، وارد هیات شدم، ابتدا سینهزن بودم و بعد به مرور زمان، مسوولیتهای بیشتری گرفتم، در سالهای گذشته که مسوولیت هیات به مدت ۲۰ سال به ما رسید و بعدها به قشر جوان واگذار کردیم.
وی خدمت برای امام حسین(ع) را افتخاری بزرگ دانست و بیان کرد: هنگام نوجوانی، میدان زندیه ملایر بودیم و امکانات خاصی نداشتیم و مراسم را با یک بلندگوی کوچک، چند پرچم و علامتهای کوچک برگزار میکردیم، اما با گذشت سالها از امکانات بیشتری برخوردار شدیم و دستگاههای صوتی ما بیشتر شد و امروز هیات فاطمیه(س) یکی از هیاتهای بزرگ شهر با امکانات کافی و خوب است.
سرهنگ آذرم ادامه داد: ابتدا اسم اولیه هیات «زندیه» بود و کمکم به هیات فاطمیه(س) تبدیل شد و پنج هیات سرچشمه، زورآباد، امام رضا(ع)، هیات ابوالفضل(ع) و فاطمیه(س) هیاتهای قدیمی ملایر بودند که بعدها از اینها شاخه شاخه جدا شدند، بهطوری که هم اکنون حدود ۳۵۰ هیات داریم.
پیرغلام حسینی: کرامات و معجزات خاندان اهل بیت(ع) در زندگی بینظیر است و من این کرامات را بارها در طول مدت زندگیام دیدهام.
وی با بیان اینکه خانوادههای زنداسرار، کرمی، راعی، شیخالملوکی، زند اکبری، رجبی، زندیه، زند حقیقی، آذرم و ممتاز از جمله پیرغلامان این هیات بودند، اظهار کرد: آن روزها برای رسیدن روزهای محرم لحظهشماری میکردیم تا به هیات بیاییم و کاری را به ما واگذار کنند، علمها را بگیریم و در این هیات خدمتی کرده باشیم.
آذرم بیان کرد: در آن زمان اکثر هیاتها از شب سوم یا چهارم بیرون میآمدند و چون تعدادشان کم بود، دور میدان امام خمینی(ره) تجمع میکردند و دوباره به مسیرهای خود ادامه میدادند؛ در سالهای بعد که هیاتها بیشتر شد برای هر هیات مسیر تعیین کردند و در ساعات بعدازظهر هم تعزیه برقرار میشد.
وی با بیان اینکه سالها پیش علامت هیات کوچک بود که پنج تیغه داشت، به کرامات و معجزات خاندان اهل بیت(ع) در زندگیاش اشاره کرد و افزود: کرامات این خاندان بینظیر است و من این کرامات را بارها در طول مدت زندگیام دیدهام.
این پیرغلام حسینی گفت: یکی از این کرامات زمانی بود که مسجد در حال ساخت بود و ما هم اینجا کار میکردیم، من آن زمان جوانی ۱۷ ساله بودم و برای بنایی که آن بالا در حال طاق زدن مسجد بود، من و یکی از کارگران دیگر آجرها را بالا میبردیم تا به دست بنا بدهیم؛ وقتی آن بالا بودم یک نفر از افرادی که در حال کار بود سهوی به من برخورد کرد و من از بالای پشتبام که ارتفاع آن زیاد بود، به پایین پرتاب شدم.
آذرم ادامه داد: دقیقا جایی که افتادم پر از مصالح ساختمانی بود، سر و صورتم زخمی و خونی شد و کسی باور نمیکرد از آن ارتفاعی که سقوط کرده بودم، زنده بمانم، واقعا این معجزه و کرامت آقا امام حسین(ع) بود که در این حادثه من آسیبی جزئی دیدم و بعد مدت کوتاهی خوب شدم.
در سکوت شب قبل از طلوع آفتاب، وقتی شهر هنوز در خواب است، پیرغلامان قدیمی هیاتها، یکییکی درِ خانههای محقر خود را میبندند و با گامهای استوار اما آهسته، راهی حسینیهها و تکیهها میشوند، آنها نیازی به اعلام زمان ندارند؛ محرم در خونشان جاریست و ذکر حسین(ع) ضربان همیشگی قلبشان شده است.
شبهای تاسوعا و عاشورا وقتی هیات به اوج میرسد، پیرغلامان در صف اول میایستند، گاهی به تنهایی و بدون ادعا مسوولیت درست کردن چایی برای هیات را بر عهده میگیرند، صبحها پیش از همه میآیند تا فرشها را پهن، شمعها را روشن و علمها را مرتب کنند، گویی هیات خانه دومشان است و عزاداری وظیفهای مقدس که تا آخرین نفس ادامه خواهد داشت.
حتی بعد از پایان مراسم عزاداری وقتی جوانترها پراکنده میشوند، آنها همچنان در هیات میمانند؛ گاه به تمیز کردن فضای هیات مشغولند، گاه در گوشهای خلوت با چشمانی نمناک، خاطرات سالهای دور را مرور میکنند، برای آنها، هیات فقط یک مراسم نیست؛ یک عهد و یک زندگی است و تا زمانیکه نفس در سینه دارند، این راه را رها نخواهند کرد.
پیرغلامان روح هیاتاند؛ ساکت اما عمیق، فرسوده اما نستوه، آنها یادگاران روزهایی هستند که عزاداری با جان میآمیخت، نه با ظواهر و محرم بدون حضورشان هرچند پررنگ، اما کمجان میشود.
«رسول زندحقیقی»، پیرغلام ۶۹ ساله هیات که غلامی امام حسین(ع) را از نیاکانش فرا گرفته و هم اکنون هم با محاسن سفید، پیشتاز هیات است، او می گوید: عمویم در هیات فاطمیه چایریز بود و آبدارخانه اینجا دستش بود و از بعد ازظهر در مغازه مینشست و قند میشکست، آن موقع قند شکسته نبود و من هم با او به مسجد میآمدم، از هفت سالگی وارد هیات شدم و تا الان هر کاری که به من گفتند انجام دادم، با شوق و ذوق علم میگرفتم، چای میدادم، بلندگو میگرفتم.
زندحقیقی گفت: ۲۰ تا ۲۵ چراغ زنبوری برای روشنایی هیات داشتیم؛ آن موقع چراغ زنبوری که بهصورت چراغهای بزرگ پایهدار با حباب بزرگی بود و در داخل منبع آن نفت میریختند، برای روشنایی استفاده میشد، تعدادی چراغهای کوچکتر را با دست حمل میکردند، چراغهای بزرگتر را نیز روی پایه یا شانه میگذاشتند و بزرگترها حمل میکردند، بعدها تبدیل به موتور برق شد.
وی ادامه داد: یادم هست که هیاتها چند مسیر را طی میکردند تا حدود ۱۰۰ تا ۲۰۰ متر به میدان مانده چند هیات به هم میپیوستند تا به میدان امام(ره) برسند و در آنجا تجمع میکردند، هر هیات حدود ۱۰ دقیقه در میدان عزاداری میکرد و ظهر عاشورا علم را به نشانه شهادت امام حسین(ع) واژگون میکردند و دوباره به مسجد بر میگشتند.
این پیرغلام حسینی با بیان اینکه این خاندان دست هر کس را بگیرند شفاعتش را میکنند، اظهار کرد: من چندین سال مشکلی داشتم که با توسل به علمدار کربلا مشکلم برطرف شد.
«اسدالله یوسفی» دیگر پیرغلام هیات است که ۶۷ بهار از خدا عمر گرفته و به قول خودش ۱۰ ساله بوده که هیات شیفتگان حسینی را برای خادمی خود در خدمت به سالار شهیدان خود انتخاب کرده است، او با بیان اینکه این هیات ابتدا با ۶ نفر شکل گرفت، گفت: آن زمان یک زنجیر داشتیم که نوبتی زنجیر میزدیم و مرحوم حاج آقا ترابی برای ما مداحی میکرد. به مرور زمان هیات رونق گرفت و بزرگتر شد و تا به امروز وسعت کنونی رسیده است.
وی با اشاره به اینکه در ابتدای فعالیت هیات هفتگی در منازل یکی از هیاتیها بودیم، بیان کرد: دهه اول محرم را در مسجد حسیب خانی(انقلاب) عزاداری میکردیم، هیاتها آن موقع از روز پنجم محرم علاوه بر شبها بعداز ظهرها هم عزاداری میکردند و بیرون میآمدند، هیات ما نیز به همین منوال بود و هیات بسیار صفوف عزاداری طولانی داشت و وقتی در خیابانها حرکت میکردیم همه میگفتند هیات شیفتگان حسینی آمد.