به گزارش پایگاه خبری راه وطن فردوسی مخاطبان را به گفتوگو دعوت میکند، همان که در جهان امروز با عناوینی چون دیپلماسی یاد میشود. در شرایط فعلی که شاهد جنگها و ناآرامیهایی هستیم، بیشتر به گفتوگو نیاز داریم. تأکید بر تعامل و گفتوگو، نجاتبخش جهان آشفته امروز است.
در یکی از بعدازظهرهای ملتهب تهران، درست چند روز پس از فروکشکردن موج بمباران صهیونیستها، برای گفتوگو به خانه بئاتریس سالاس رفتم؛ جایی که بر خلاف طوفان بیرون، آرامش میزبان و اتمسفر کتابها همه جا را پر کرده بود. قفسههای بلند، چون نگهبانان آرام، در گوشهگوشه خانه جا خوش کرده و کتابهای قطور لاتین در کنار ترجمههای فارسی و یادگاریهایی از آمریکای لاتین و ایران، فضای خانه را به موزهای بیکلام از فرهنگها بدل ساخته بودند.
حتی مجسمههای کوچک و خوشتراش، با نشانههایی از دو جهانِ شرق و غرب، خبر از سفری عمیق میان فرهنگها میدادند؛ سفری که برای سالاس با شاهنامه آغاز شد و زندگیاش را شکل تازهای بخشید. هیچکدام از لرزشها و تکانههای جنگ نتوانسته بودند آرامش را از او بگیرند؛ سالاس باور دارد آموزههای فردوسی، او را در برابر طوفانهای زندگی ایمن ساخته است. این روزنامهنگار کهنهکار و استاد دانشگاه، اولین مترجم متن کامل شاهنامه به اسپانیایی است؛ زنی که با هفت سال تلاش پرشور، درهای تازهای به روی میلیونها اسپانیاییزبان گشوده و جادهای برای عبور قصههای ایران به جهان ساخته است.
برای این خبرنگار سابق خبرگزاری دولتی اسپانیا (EFE) و استاد ادبیات دانشگاههای تهران و آزاد، شاهنامه فقط یک کتاب نیست؛ پلی است به سوی امید و همزیستی در جهانی زخمی. او در این گفتوگو از دیدارش با کودکانی در روستای فورگ که قصه رستم و سهراب را زندگی میکردند تا مقایسه اثرگذاری فردوسی با شکسپیر و حتی اقتباس بیسروصدای نویسنده سریال «بازی تاج و تخت» از شاهنامه گفت. سالاس معتقد است شاهنامه اثری فراتر از جغرافیای ایران است و این میراث ادبی ایران میتواند حتی پس از قرنها، نگاهی نو به همزیستی، هویت و امید در جهان معاصر بیفکند.
خانم سالاس چه شد که سراغ ترجمه شاهنامه رفتید؟
من سراغ شاهنامه نرفتم، خودش به زندگیام آمد. ماجرای آن به حدود هفت سال قبل بازمیگردد. به مناسبت برگزاری کنگره هزاره فردوسی، مسئولان یونسکو برای ترجمه اسپانیایی شاهنامه به ایران درخواست میدهند و جلسهای به همین منظور با حضور سفرای کشورهای اسپانیایی زبان برگزار میشود. سفیر ونزوئلا هم من را به عنوان مترجمی که با فرهنگ ایرانی آشنایی دارد و مدرس دانشکده زبانهای خارجی است پیشنهاد میدهد.
همان ابتدا درخواست آنان را پذیرفتید؟ نگران دشواریهای ترجمه چنین اثری نبودید؟
ابتدا قبول نکردم. کار مشابهی انجام نداده بودم. ترجمه شعر به خصوص وقتی بحث کارهای کلاسیک در میان باشد، کار راحتی نیست. البته بعداً قبول کردم اما به این شرط که ترجمه را به نثر انجام بدهم و نه به نظم. حتی ژول مُل (Jules Mohl) هم ترجمه فرانسوی شاهنامه را به نثر انجام داده است. پای شاهنامه که به زندگیام باز شد دیگر عاشقش شدم، عاشق فردوسی و شاهکارش.
تا قبل از آن مطالعهای درباره شاهنامه انجام نداده بودید؟
آشنایی اولیهام با شاهنامه و فردوسی ماجرای جالبی دارد که به سالها قبل بازمیگردد. همسر من ایرانی است. ما ابتدا ساکن فرانسه بودیم، به ایران که آمدیم سری به زادگاه آبا و اجدادی همسرم زدیم؛ دهکدهای به نام فورگ. آنجا به صحنه جالبی برخوردم. چند پسر بچه نزدیک یک قلعه تاریخی مشغول کاری شبیه جنگیدن بودند. شوهرم که تعجبم را دید گفت این یک بازی معمولی نیست. آنان ماجرای رستم و سهراب را بازی میکنند و آن را برای من تعریف کرد. جالب این بود که آن دو کودک، فرزندان خانوادههایی ساده و معمولی بودند، چوپانزاده و قالیباف. مواجههای شیرین و تحسینبرانگیز بود. عجیب بود که آن دو پسربچه برای بازیهای کودکانه سراغ دو قهرمان ادبی رفته بودند. آن تجربه شوکی بزرگ، اما مثبت را رقم زد.
نگاهی که بعد از پایان کار این ترجمه به شاهنامه پیدا کردید چقدر به تصور قبلیتان شبیه است؟
ترجمه شاهنامه نه فقط تصورم را درباره این اثر ماندگار دگرگون ساخت، بلکه نسبت به ایرانیان هم نگاه متفاوتی پیدا کردم. شاهنامه متعلق به قرنها قبل است با این حال شما ایرانیها همچنان از جهات زیادی شبیه به آدمهای آن دوره و عاشق و وفادار به کشورتان هستید و مانند اجدادتان، بسیار احساساتی و عاشق خانواده.
در آغاز ترجمه شاهنامه خود را با چه مشکلات و چالشهایی مواجه دیدید؟
کار دشواری بود. قبلتر چنین ترجمه سنگینی انجام نداده بودم. اطلاعات زیادی هم درباره آثار کلاسیک ادبیات فارسی نداشتم. با آنکه خودم نگرانی زیادی داشتم که درباره چنین کارهای بزرگی طبیعی است، اما همسرم هم یکسره هشدار میداد «مراقب باش! اگر کار خوبی از آب درنیاید آبروی کل خانوادهمان، آبروی ایران میرود.» بنابراین محتاط تر و با دقت بیشتری ترجمه را انجام دادم. سخت بود اما به مرور عاشقش شدم. ادبیات، کار و علاقه شخصی من است. تقریباً ۳۲ سال است که ادبیات تدریس میکنم. همان ابتدا خود را در برابر یک گنجینه ادبی دیدم و اشتیاق بیشتری پیدا کردم. جلد اول که تمام شد به دلیل برخی مشکلات، سفیر ونزوئلا گفت همان جلد اول کافی است و مابقی جلدها را ترجمه نکنم. اما من که تازه متوجه عظمت شاهنامه شده بودم، ترجمه شش جلد دیگر را شخصی ادامه دادم. با اینکه میدانستم با مشکلات متعددی در مسیر انتشارش روبهرو هستم؛ مسائلی از جمله کمبود کاغذ و… تا آن که افشین شحنهتبار، ناشر ایرانی- انگلیسی و مدیر نشر «شمع و مه» انتشار ترجمه اسپانیایی را به عهده گرفت.
حالا که نسخه اسپانیایی شاهنامه منتشر شده است، فکر میکنید به هدف اولیهتان رسیدهاید؟
نه. ترجمه تازه شروع این کاربزرگ است. به محض انتشار نسخه اسپانیایی تلاش برای معرفی آن را به کشورهای اسپانیایی زبان آغاز کردیم.
اسپانیایی بعد از انگلیسی و چینی، سومین زبان زنده جهان است و جغرافیای بزرگی را دربرمیگیرد، قصد معرفیاش را به همه کشورهای اسپانیایی زبان دارید؟
تا جایی که شرایط و امکانات بگذارد به تلاشمان ادامه میدهیم. بله، زبان اسپانیایی جغرافیایی بزرگ و حدود بیست و دو کشور و نزدیک به ۵۶۰ میلیون نفر را شامل میشود. به همین منظور تا امروز دو مرتبه به مکزیک و سه مرتبه به اسپانیا سفر کرده و نشستها و سخنرانیهای متعددی به همین منظور برگزار کردهایم. اغلبشان شاهنامه را نمیشناختند. حدود ۵۰۰ سال قبل نسخهای از شاهنامه به اسپانیا راه یافته است که فقط به محافل روشنفکری و به جمعهای خاص محدود مانده بود.
نسخه فارسی؟
بله، نسخه فارسی شاهنامه بوده و کاری هم برای ترجمه یا معرفیاش انجام نشده است. البته همانطور که اشاره شد جامعه روشنفکری با آن آشنا شده و حتی از آن تأثیر پذیرفتهاند. اما مردم تا قبل از این ترجمه و طی چند صد سال اخیر فرصتی برای آشنایی با شاهنامه پیدا نکرده بودند. در این چند سفری که برای معرفی شاهنامه انجام شد با واکنشهای جالبی روبهرو شدیم. اسپانیاییها و به خصوص مکزیکیها عاشق شاهنامه شدند. برخی از آنها، همچون سرخپوستها با نگاه فردوسی به طبیعت ارتباط خوبی گرفتند. آثاری همچون شاهنامه، جهانی و متعلق به همگان هستند. شاهنامه را همه مردم جهان باید بخوانند. آموزههای زیادی برای زندگی بهتر دارد.
پیشتر از شاهنامه به عنوان یک دایرهالمعارف یاد کردهاید؛ درباره چراییاش بگویید؟
در شاهنامه همه چیز آمده است؛ هرچیزی که به انسان مرتبط باشد. از جنگ و سیاست گرفته تا عشق و اخلاق، حتی درباره جهان هستی! برای من که در دانشگاه تدریس میکنم هم آموزههای زیادی برای تعامل بهتر با دانشجویان و جوانان دارد. شاهنامه مملو از نماد و نشانههای مختلف است، آنقدر که با یکی – دو مرتبه مطالعهاش نمیتوان پی به تمام داشتههای آن برد. در شاهنامه بارها و بارها درباره جنگ صحبت شده، اما فردوسی مخاطبان را به گفتوگو دعوت میکند و این همان چیزی است که در جهان امروز با عناوینی همچون دیپلماسی از آن یاد میشود. در شرایط فعلی جهان که شاهد وقوع جنگها و ناآرامیهایی در نقاط مختلف جهان هستیم، بیش از هر زمان دیگری به گفتوگو نیاز داریم. همین است که تأکید دارم مطالعه شاهنامه نباید فقط به جامعه دانشگاهی و اهالی ادبیات محدود شود، حتی سیاستمداران هم باید این شاهکار را بخوانند و از آن درس بگیرند. تأکید بر تعامل و گفتوگو، نجاتبخش جهان آشفته امروز است. حتماً شاهنامه را بخوانید. اگر تا به امروز فقط برخی داستانها و حکایتهای آن را خواندهاید، دیگر وقتش شده که سراغ کل آن بروید.
مطالعه عمیق و ترجمه شاهنامه برای خود شما چه رهاوردهایی داشته است؟
ترجمه شاهنامه من را به یک سفر عرفانی عجیب برد. شاهنامه برای من که دیگر سن و سالی دارم، یافتههای زیادی داشته است. فردوسی مخاطب را به یادگار گذاشتن نام نیک تشویق میکند، به اینکه طوری زندگی و کار کنیم تا بعد از مرگ به خوبی از ما یاد کنند. این یکی از مهمترین درسهایی است که از فردوسی یاد گرفتم. این سفر عرفانی آنقدر مرا دگرگون کرده که دیگرهیچ شباهتی به آن بئاتریس سالاس پیش از ترجمه شاهنامه ندارم. آرامتر و صبورتر شدهام. حتی در آن دوازده روز حمله اسرائیل هم حاضر به ترک تهران نشدم، با آن که بیشترین حملهها به محلهای که ساکن آن هستم، انجام شد.